ارسال مطلب جدید
ویرایش

. ... عکس های خنده دار

برای دیدن تصاویر بیشتر و در ابعاد بزرگ به ادامه ی مطلب بروید

ادامه →

کلاغ پيري تکه پنيري دزديد و روي شاخه درختي نشست.

  کلاغ پيري تکه پنيري دزديد و روي شاخه درختي نشست.

روباه گرسنه اي که از زير درخت مي گذشت، بوي پنير شنيد، به طمع افتاد و رو به  کلاغ گفت:

اي واي تو اونجايي، مي دانم صداي معرکه اي داري!چه شانسي آوردم!

اگر وقتش را داري کمي براي من بخوان …

کلاغ پنير را کنار خودش روي شاخه گذاشت و گفت:

اين حرفهاي مسخره را رها کن  اما چون گرسنه نيستم حاضرم مقداري از پنيرم را به تو بدهم.

روباه گفت:

ممنونت مي شوم ، بخصوص که خيلي گرسنه ام ، *اما من واقعاً عاشق صدايت هم هستم

کلاغ گفت:

باز که شروع کردي اگر گرسنه اي جاي اين حرفها دهانت را باز کن، از همين جا يک تکه مي اندازم که صاف در دهانت بيفتند.

روباه دهانش را باز باز کرد.

كلاغ گفت :

بهتر است چشم ببندي که نفهمي تكه بزرگي مي خواهم برايت بيندازم يا تکه کوچکي.

روباه گفت :

بازيه ؟ خيلي خوبه ! بهش ميگن بسکتبال .

خلاصه ... بعد روباه چشمهايش را بست و دهان را بازتر از پيش کرد و کلاغ فوري پشتش را کرد و فضله اي کرد که صاف در عمق حلق روباه افتاد.

روباه عصبي بالا و پايين پريد و تف کرد :

بي شعور ، اين چي بود

کلاغ گفت :

کسي که تفاوت صداي خوب و بد را نمي داند، تفاوت پنير و فضله را هم نبايد بفهمد

 

تقديم به نماينده ي مجلسي که در راستاي حذف صداي استاد شجـــــــريان گفته بود من از شنيدن صداي شجريان حالم به هم ميخوره

ادامه →

آهنگ برای وبلاگ (آرامش اینترنت)

 

 

كد آهنگ اي كاش (مهران احراري)

كد آهنگ  من از اون (علي زارئي)

كد آهنگ چيكه چيكه (فرزاد فرزين)

كد آهنگ فقط تورو دارم (علي اصحابي)

كد آهنگ مهرم (سعيد آسايش)

كد آهنگ قصه (مهران احراري)

كد آهنگ شطرنج (افسانه)

كد آهنگ هستي من (حجت درولي)

كد آهنگ برو برو (فرزاد فرزين)

كد آهنگ قهرو آشتي (علي اصحابي)

 


ادامه →

لطیفه های کوتاه و خواندنی

 تلاش زیاد

دانش آموز اولی: من امسال همه امتحانات را رد شدم به جز ریاضی.

دانش آموز دومی: چه کار کردی که آن را رد نشدی؟

دانش آموز اولی: این امتحان را اصلاً شرکت نکردم!

****نمایش خوشمزه!
دو تا پسر بچه پیش مادربزرگ‌شان رفتند و گفتند:مادربزرگ، بیا با ما بازی کن. ما می‌خواهیم نمایش بچه خرس‌ها در باغ‌وحش را اجرا کنیم.ـ خوب، حالا این وسط نقش من چیه؟
ـ شما خانم مسن خوش‌قلبی هستی که برای بچه خرس‌ها شکلات می‌اندازی!

 

****

دلیل قانع کننده

پدر: می‌توانی فکر کنی و به من بگویی که چرا این قدر نمراتت پایین می‌شود؟

پسر: فکر نمی‌کنم.

پدر: دقیقاً!

****

دلیل لغو بازی

سر امتحان انشاء معلم از شاگردان خواست انشایی درباره یک مسابقه کریکت بنویسند. امتحان تمام شد.

وقتی معلم داشت برگه‌ها را تصحیح می‌کرد متوجه شد که روی یکی از برگه‌ها چند قطره جوهر ریخته و دانش آموز زیرش نوشته: "‌به دلیل بارندگی مسابقه لغو شد

                                                                           ****                          

بابای کم جنبه!
پسرکی گریه‌کنان پیش مادرش رفت و گفت: بابا موقع کار با چکش روی انگشت خودش زد.مادر: بسیار خوب، ولی تو نباید به خاطر این اتفاق گریه کنی.پسر: من هم مثل شما فکر می‌کردم، برای همین هم اولش خندیدم

****

شدت پیشرفت!
خانم همسایه از همسایه‌اش پرسید: راستی، پیشرفت دخترتان در کلاس آواز چطور است؟
مادر مغرورانه پاسخ داد: عالیه، دیروز شوهرم بالاخره پنبه‌هایی را که در گوشش چپانده بود، درآورد.

****
بچه مفید!
شخصی از همکارش پرسید: ببینم، این همه پول که برای کلاس آواز دخترت می‌پردازی، ارزشش را دارد؟
همکارش پیروزمندانه گفت: البته، من تا حالا خانه‌ بیشتر همسایه‌های دور و برم را به نصف قیمت خریده‌ام!
****
قدرت انتخاب!
پسر کوچکی به مغازه لباس‌فروشی رفت و گفت: می‌خواهم یک پیراهن برای پدرم بخرم و به عنوان کادوی تولدش به او بدهم.فروشنده پرسید: مثل پیراهن من خوبه؟
پسرک گفت: نه، یک پیراهن تمیز لطفا!      

ادامه →

داستان کوتاه و زیبای تاجر

 

تاجری در روستای فشتم مقدار زیادی محصول کشاورزی خرید و می خواست با ماشین اش کالایش را به انبار منتقل کند. در راه از پسری پرسید تا جاده چقدر راه است.پسر جواب داد اگر آرام بروید حدود ده دقیقه کافی است. اما اگر با سرعت بروید نیم ساعت و یا شاید بیشتر. تاجر از این تضاد در جواب پسر ناراحت شد و به او بد و بیراه گفت و به سرعت خودرو را به جلو راند اما پنجاه متر بیشتر نرفته بود که چرخ ماشین به سنگی برخورد کرد و با تکان خوردن ماشین همه محصولها به زمین ریخت.
تاجر وقت زیادی برای جمع کردن محصول ریخته شده صرف کرد و هنگامی که خسته و کوفته به سمت خودرواش بر می گشت یاد حرف های پسر افتاد و وقتی منظور او را فهمید بقیه راه را آرام و با احتیاط طی کرد.

ادامه →

جدول لیگ برتر ایران

 جدول لیگ برتر ایران

ايران ليگ برتر  
  تيم بازيها برد مساوی باخت گل زده گل خورده تفاضل گل امتياز
1 سپاهان 25 14 7 4 40 18 22 49
2 استقلال 25 14 5 6 41 27 14 47
3 تراکتورسازي 25 13 7 5 46 30 16 46
4 صباي قم 24 11 8 5 31 24 7 41
5 نفت تهران 25 11 8 6 32 27 5 41
6 فولاد 24 9 7 8 26 23 3 34
7 پرسپوليس 25 8 9 8 35 34 1 33
8 ذوب آهن 25 7 12 6 21 25 4- 33
9 سايپا 25 7 10 8 33 27 6 31
10 ملوان 25 7 9 9 25 23 2 30
11 نفت آبادان 25 8 6 11 35 45 10- 30
12 راه آهن 24 5 13 6 27 29 2- 28
13 فجر سپاسي 25 7 7 11 26 31 5- 28
14 داماش گيلان 24 7 6 11 25 34 9- 27
15 مس 25 7 6 12 22 31 9- 27
16 شهرداري تبريز 25 5 11 9 25 32 7- 26
17 شاهين 25 5 11 9 20 27 7- 26
18 مس سرچشمه 25 4 6 15 17 40 23- 18

 

 

 

    کد جدول لیگ برتر ایران

 

 

ادامه →

هرم شیطان

  

هرم شیطان (لوسیفر) + عکس

هرم شیطان (لوسیفر) + عکس
چشم شیطان را در راس این هرم قرار داده اند و همان گونه که می دانید این چشم به شدت به چشم دجال آخرالزمان شباهت دارد...
 

 

به ادامه مطلب بروید...

                                                 لعنت بر شیطان رجیم                                  

 

 

ادامه →

عکس های دیدنی و فوق العاده زیبای جشن سال 2012

 از این مطلب خوشتان آمد؟ 

عکس های دیدنی و فوق العاده زیبای جشن سال 2012
{ بدون تگ تبلیغاتی }

عکس آتش بازی  و جشن آغاز سال 2012
36 عکس بی نظیر و فوق العاده زیبا از جشن آغاز سال 2012 میلادی در سراسر دنیا که در یک فایل زیپ براتون آماده کردم.

 لینک دانلود عکس ها
کلمه ی عبور: www.20JOK.com

ادامه →

 از این مطلب خوشتان آمد؟ پس به این مطلب در گوگل یک امتیاز دهید:

کرم عجیب | 20JOK.COM
نوعی کرم ابریشم کمیاب وجو داره که وقتی احساس خطر میکنه خودش رو به شکل یک مار خطرناک درمیاره! واقعا خارق العادست...
 

ادامه →

اسکناس های قدیمی ایران

 این عکس هایی را که ملاحظه میکنید عکس های از پول های کاغذی قبل انقلاب میباشند تمام تصاویر به ترتیب زمان پول بوده از قدیمی ترین به جدید.

 

دانلود رایگان کتاب در دنیای کتاب




دانلود رایگان کتاب در دنیای کتاب

 

 

 

 

ادامه →

داستان کوتاه - اصل قضیه را فراموش نکن

 داستان کوتاه - اصل قضیه را فراموش نکن 

خانمي طوطي اي خريد، اما روز بعد آن را به مغازه برگرداند. او به صاحب مغازه گفت: "اين پرنده صحبت نمي کند". صاحب مغازه پرسيد: "آيا در قفس طوطی آينه اي هست؟طوطيها عاشق آينه هستند، آنها تصويرشان را در آينه مي بينند و شروع به صحبت مي کنند. آن خانم يك آينه خريد و رفت. روز بعد باز آن خانم برگشت و گفت: "طوطي هنوز صحبت نمي کند". صاحب مغازه پرسيد: "نردبان چه؟ آيا در قفسش نردباني هست؟ طوطيها عاشق نردبان هستند". آن خانم يك نردبان خريد و رفت.
اما روز بعد باز هم آن خانم آمد. صاحب مغازه گفت: "آيا طوطي شما در قفسش تاب دارد؟ نه؟! خوب مشكل همين است. به محض اينكه شروع به تاب خوردن کند، حرف زدنش تحسين همه را بر مي انگيزد". آن خانم با بي ميلي يك تاب خريد و رفت. وقتي آن خانم روز بعد وارد مغازه شد، چهره اش کاملاً تغيير کرده بود. او گفت: "طوطي مرد".
صاحب مغازه شوکه شد و گفت: "واقعا متاسفم، آيا او يك کلمه هم حرف نزد؟"  آن خانم پاسخ داد: "چرا! درست قبل از مردنش با صدايي ضعيف از من پرسيد که آيا در آن مغازه، غذايي براي طوطي ها نمي فروختند؟"

 

 

 

ادامه →

داستان کوتاه وسوسه

 
داستان کوتاه وسوسه 

کالین ویلسون*که امروز نویسنده ی مشهوری است،وسوسه ی

خودکشی راکه در شانزده سالگی به او دست داده بود،چنین
توصیف میکند:
وارد آزمایشگاه شیمی مدرسه شدم و شیشه ی زهر را برداشتم.
زهر را در لیوان پیش رویم خالی کردم،غرق تماشایش شدم،رنگش را نگاه کردم
و مزه ی احتمالی اش را در ذهن ام تصور کردم.سپس اسید را به بینی ام نزدیک کردم،و
بویش به مشامم خورد،در این لحظه،ناگهان جرقه ای از اینده در ذهنم
درخشید..... و توانستم سوزش ان را در گلویم احساس کنم و سوراخ ایجاد
شده در درئن معده ام را ببینم.احساس اسیب ان زهر ان چنان حقیقی بود که
گویی به راستی ان را نوشیده بودم.سپس مطمئن شدم که هنوز این کار را نکرده ام.
در طول چند لحظه ای که ان لیوان را در دست گرفته بودمو امکان مرگ را مزه مزه میکردم،با
خودم فکر کردم:اگر شجاعت کشتن خودم را دارم،پس شجاعت ادامه دادن زندگی ام را هم دارم.

*کالین ویلسون نویسنده ی انگلیسی که کتاب های بسیاری در زمینه های داستان،فلسفه،جامعه شناسی،موسیقی،ادبیات و علوم غریبه نوشته است.

 

  

ادامه →

راز خوشبختي مرد فقير !

 

 


روزگاری مردی فاضل زندگی میکرد و هشت سال تمام مشتاق بود راه خداوند را بیابد؛
او هر روز از دیگران جدا میشد و دعا میکرد تا روزی با یکی از اولیای خدا و یا مرشدی آشنا شود.
یک روز همچنان که دعا میکرد، ندایی به او گفت بهجایی برود
در آن جا مردی را خواهد دید که راه حقیقت و خداوند را نشانشخواهد داد.
مرد وقتی این ندا را شنید، بیاندازه مسرور شد و به جایی که به او گفته شده بود، رفت.
در آن جا با دیدن مردی ساده، متواضع و فقیر با لباسهای مندرس و پاهایی خاک آلود، متعجب شد!
مرد آن اطراف را کاملاً نگاه کرد اما کس دیگری را ندید. بنابراین به مرد فقیر رو کرد و گفت : روز شما به خیر.
مرد فقیر به آرامی پاسخ داد: هیچوقت روز شری نداشتهام !
پس مرد فاضل گفت: خداوند تو را خوشبخت کند !
مرد فقیر پاسخ داد: هیچگاه بدبخت نبودهام !!!
تعجب مرد فاضل بیشتر شد: همیشه خوشحال باشید…
مرد فقیر پاسخ داد: هیچگاه غمگین نبودهام !!!
مرد فاضل گفت: هیچ سر درنمیآورم. خواهش میکنم بیشتر به من توضیح دهید.
مرد فقیر گفت: با خوشحالی اینکار را میکنم.
تو روزی خیر رابرایم آرزو کردی درحالیکه من هرگز روز شری نداشتهام زیرا در همهحال،
خدا را ستایش میکنم. اگر باران ببارد یا برف، اگر هوا خوب باشد یا بد، من همچنان خدا را میپرستم.
اگر تحقیر شوم و هیچ انسانی دوستم نباشد،
باز خدا را ستایش میکنم و از او یاری میخواهم بنابراین هیچگاه روز شری نداشتهام…
تو برایم خوشبختی آرزو کردی در حالیکه من هیچوقت بدبخت نبودهام
زیرا همیشه به درگاه خداوند متوسل بودهام و میدانم هرگاه که خدا چیزی بر من نازلکند،
آن بهترین است و با خوشحالی هر آنچه را برایم پیشبیاید، میپذیرم.
سلامت یا بیماری، سعادت یا دشمنی، خوشی یا غم، همه هدیههایی از سوی خداوند هستند…
تو برایم خوشحالی آرزو کردی، در حالیکه من هیچگاه غمگین نبودهام
زیرا عمیقترین آرزوی قلبی من، زندگیکردن بنا بر خواست و ارادهی خداوند است …

 

               

 

 

 

ادامه →

داستان کوتاه دو کوزه

 داستان کوتاه دو کوزه 

در افسانه ای هندی آمده است که مردی هر روز دو کوزه بزرگ آب به دو انتهای چوبی می بست...چوب را روی شانه اش می گذاشت و برای خانه اش آب می برد. یکی از کوزه ها کهنه تر بود و ترک های کوچکی داشت. هربار که مرد مسیر خانه اش را می پیمود نصف آب کوزه می ریخت. مرد دو سال تمام همین کار را می کرد. کوزه سالم و نو مغرور بود که وظیفه ای را که به خاطر انجام آن خلق شده به طورکامل انجام می دهد. اما کوزه کهنه و ترک خورده شرمنده بود که فقط می تواندنصف وظیفه اش را انجام دهد. هر چند می دانست آن ترک ها حاصل سال ها کار است. کوزه پیر آنقدر شرمنده بود که یک روز وقتی مرد آماده می شد تا از چاه آب بکشد تصمیم گرفت با او حرف بزند : " از تو معذرت می خواهم. تمام مدتی که از من استفاده کرده ای فقط از نصف حجم من سود برده ای...فقط نصف تشنگی کسانی را که در خانه ات منتظرند فرو نشانده ای. " مرد خندید و گفت: " وقتی برمی گردیم با دقت به مسیر نگاه کن. " موقع برگشت کوزه متوجه شد که در یک سمت جاده...سمت خودش... گل ها و گیاهان زیبایی روییده اند. مرد گفت: " می بینی که طبیعت در سمت تو چقدر زیباتر است؟ من همیشه می دانستم که تو ترک داری و تصمیم گرفتم از این موضوع استفاده کنم. این طرف جاده بذر سبزیجات و گل پخش کردم و تو هم همیشه و هر روز به آنها آب می دادی. به خانه ام گل برده ام و به بچه هایم کلم و کاهو داده ام. اگر تو ترک نداشتی چطور می توانستی این کار را بکنی؟ "

 

ادامه →

بالا رفتن از پله عمر را کوتاه می کند!/ طبقات بالایی را برای زندگی انتخاب نکنید

 بالا رفتن از پله عمر را کوتاه می کند!/ طبقات بالایی را برای زندگی انتخاب نکنید 

بالا رفتن از پله عمر را کوتاه می کند!/ طبقات بالایی را برای زندگی انتخاب نکنید



دانشمندان ثابت کردند بخشی از نظریه نسبیت انیشتین در مقیاسهای انسانی نیز صحت دارد: هر چه ارتفاع شما بیشتر باشد زودتر پیر می شوید.

به گزارش خبرگزاری مهر، محققان یکی بخشهای نظریه نسبیت انیشتین را در مقیاس انسانی به اثبات رساندند و نشان دادند هر چه فاصله انسان از زمین بیشتر شود، گذشت سریع زمان درباره انسان نیز صدق خواهد کرد.

این به آن معنی است که حتی اگر در طبقه آخر یک آسمان خراش زندگی کنید نیز نسبت به زمانی که در یک خانه روستایی زندگی می کنید، سریعتر سالخورده خواهید شد زیرا نیروی گرانش در ارتفاع ضعیف تر شده و زمان سریعتر می گذرد.

این کشف توسط دانشمندان آمریکایی صورت گرفته و نظریه ای که برای اولین بار توسط انیشتین مطرح شد را تایید می کند. در این نظریه آمده است زمانی که ساعتها از زمین فاصله بگیرند به دلیلی ضعیف شدن نیروی گرانش سریعتر کار می کنند. با وجود اینکه این ایده از سالها پیش پذیرفته شده بود اکنون برای اولین بار امکان اندازه گیری آن با دقتی بالا فراهم آمده است.

فیزیکدانان موسسه ملی استاندارد و تکنولوژی با استفاده از یک جفت از دقیق ترین ساعتهای جهان به سادگی نشان دادند حرکت ساده بالارفتن از پله ها می تواند منجر به گذشت سریعتر زمان شود. بر اساس این آزمایش ساده، در صورتی که یکی از ساعتها تنها یک طبقه بالاتر از ساعت دیگری قرار بگیرد، سرعت حرکت آن مقداری به اندازه بخشی کوچک از ثانیه بیشتر از ساعت پایینی خواهد بود.

بر این اساس بالا رفتن از چند پله می تواند 90 میلیاردم یک ثانیه را از عمر 79 ساله یک فرد کم کند. با رفتن به ارتفاع 3 متری از یک ساختمان نیز 900 میلیاردم از ثاینه از عمر فرد با سرعت بیشتری سپری خواهد شد.

همچنین در صورتی که مجبور باشید بقیه عمر خود را در آخرین طبقه از ساختمان 102 طبقه ای و 381 متری "امپایر استیت " سپری کنید 104 میلیاردیم از ثانیه را از دست خواهید داد.

محققان برای اجرای این آزمایشها از ساعتهای اتمی "منطق کوانتمی" که از دقت بسیار بالایی برخوردارند استفاده کرده و ثابت کردند ارتفاع گرفتن باعث می شود سرعت حرکت ساعتها به دلیل کاهش فشار گرانشی افزایش پیدا کند.

بر اساس گزارش بی بی سی، با این همه محققان موسسه ملی استاندارد و تکنولوژی تایید کردند این پدیده که به تاخیر زمانی گرانشی شهرت دارد هیچ تاثیری بر زندگی انسانها ندارد زیرا تفاوت در حرکت زمان به اندازه ای ناچیز است که انسانها توانایی احساس آن را ندارند اما می تواند در زمینه های علمی مانند ژئوفیزیک کاربردهای اساسی داشته باشد.

 

 

ادامه →

داستان کوتاه و پند آموز

 تنها بازمانده یک کشتی شکسته به جزیره کوچک خالی از سکنه افتاد . 


او با دلی لرزان دعا کرد که خدا نجاتش دهد و اگر چه روزها افق را به دنبال یاری رسانی از نظر می گذارند، اما کسی نمی آمد . 
سرانجام خسته و از پا افتاده موفق شد از تخته پاره ها کلبه ای بسازد تا خود را از عوامل زیان بار محافظت کند و داراییهای اندکش را در آن نگه دارد . 

اما روزی که برای جستجوی غذا بیرون رفته بود، به هنگام برگشتن دید که کلبه اش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان می رود. متاسفانه بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه جیز از دست رفته بود . 

از شدت خشم و اندوه درجا خشک اش زد............ فریاد زد: " خدایا چطور راضی شدی با من چنین کاری کنی؟ " 
صبح روز بعد با صدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک می شد از خواب پرید. کشتی ای آمده بود تا نجاتش دهد . 
مرد خسته، از نجات دهندگانش پرسید : شما از کجا فهمیدید که من اینجا هستم؟
 

 

 


آنها جواب دادند: ما متوجه علائمی که با دود می دادی شدیم . 
وقتی که اوضاع خراب می شود، ناامید شدن آسان است. ولی ما نباید دلمان را ببازیم .......... 

چون حتی در میان درد و رنج دست خدا در کار زندگی مان است . 
پس به یاد داشته باش ، در زندگی اگر کلبه ات سوخت و خاکستر شد، ممکن است دودهای برخاسته از آن علائمی باشد که عظمت و بزرگی خداوند را به کمک می خواند . 

___________________


عشق بورزيد تا به شما عشق بورزند 

روزي روزگاري پسرك فقيري زندگي مي كرد كه براي گذران زندگي و تامين مخارج تحصيلش دستفروشي مي كرد.از اين خانه به آن خانه مي رفت تا شايد بتواند پولي بدست آورد. روزي متوجه شد كه تنها يك سكه 10 سنتي برايش باقيمانده است و اين در حالي بود كه شديداً احساس گرسنگي مي كرد. تصميم گرفت از خانه اي مقداري غذا تقاضا كند. بطور اتفاقي درب خانه اي را زد. دختر جوان و زيبائي در را باز كرد .پسرك با ديدن چهره زيباي دختر دستپاچه شد و بجاي غذا، فقط يك ليوان آب درخواست كرد. دختر كه متوجه گرسنگي شديد پسرك شده بود بجاي آب برايش يك ليوان بزرگ شير آورد. پسر با طمانينه و آهستگي شير را سر كشيد و گفت: "چقدر بايد به شما بپردازم؟" دختر پاسخ داد: "چيزي نبايد بپردازي. مادر به ما آموخته كه نيكي ، ما به ازایي ندارد." پسرك گفت: "پس من از صميم قلب از شما سپاسگذاري مي كنم." 

سالها بعد دختر جوان به شدت بيمار شد. پزشكان محلي از درمان بيماري او اظهار عجز نمودند و او را براي ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بيمارستاني مجهز، متخصصين نسبت به درمان او اقدام كنند. دكتر هوارد كلي ، جهت بررسي وضعيت بيمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد. هنگاميكه متوجه شد بيمارش از چه شهري به آنجا آمده برق عجيبي در چشمانش درخشيد. بلافاصله بلند شد و بسرعت بطرف اطاق بيمار حركت كرد. لباس پزشكي اش را بر تن كرد و براي ديدن مريضش وارد اطاق شد. در اولين نگاه او را شناخت. سپس به اطاق مشاوره باز گشت تا هر چه زود تر براي نجات جان بيمارش اقدام كند.از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از يك تلاش طولاني عليه بيماري ، پيروزي ازآن دكتر كلي گرديد. آخرين روز بستري شدن زن در بيمارستان بود. به درخواست دكتر هزينه درمان زن جهت تائيد نزد او برده شد.گوشه صورتحساب چيزي نوشت.آنرا درون پاكتي گذاشت و براي زن ارسال نمود. زن از باز كردن پاكت و ديدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت. مطمئن بود كه بايد تمام عمر را بدهكار باشد. سرانجام تصميم گرفت و پاكت را باز كرد. چيزي توجه اش را جلب كرد.چند كلمه اي روي قبض نوشته شده بود.آهسته آنرا خواند: "بهاي اين صورتحساب قبلاً با يك ليوان شير پرداخت شده است." 

____________

شيطان ! 

استاد دانشگاه با این سوال شاگردانش را به چالش ذهنی کشاند 
آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟ 



شاگردی با قاطعیت پاسخ داد : بله او خلق کرد 
استاد گفت: اگر خدا همه چیز را خلق کرد, پس او شیطان را نیز خلق کرد. چون شیطان نیز وجود دارد و مطابق قانون که کردار ما نمایانگر ماست , خدا نیز شیطان است 
شاگرد آرام نشست و پاسخی نداد. استاد با رضایت از خودش خیال کرد بار دیگر توانست ثابت کند که عقیده به مذهب افسانه و خرافه ای بیش نیست 
شاگرد دیگری دستش را بلند کرد و گفت: استاد میتوانم از شما سوالی بپرسم؟ 
استاد پاسخ داد: البته 
شاگرد ایستاد و پرسید: استاد, سرما وجود دارد؟؟ 
استاد پاسخ داد: این چه سوالی است البته که وجود دارد. آیا تا کنون حسش نکرده ای؟ 
مرد جوان گفت: در واقع آقا, سرما وجود ندارد. مطابق قانون فیزیک چیزی که ما از آن به سرما یاد می کنیم در حقیقت نبودن گرماست،در واقع سرما وجود ندارد. این کلمه را بشر برای اینکه از نبودن گرما توصیفی داشته باشد خلق کرد 
شاگرد ادامه داد : استاد تاریکی وجود دارد؟ 
استاد پاسخ داد: البته که وجود دارد 
شاگرد گفت: دوباره اشتباه کردید آقا! تاریک هم وجود ندارد. تاریکی در حقیقت نبودن نور است. نور چیزی است که میتوان آنرا مطالعه و آزمایش کرد. اما تاریکی را نمیتوان ، تاریکی واژه ای است که بشر برای توصیف زمانی که نور وجود ندارد بکار ببرد 
در آخر مرد جوان از استاد پرسید: آقا, شیطان وجود دارد؟؟ 
استاد که زیاد مطمئن نبود پاسخ داد: البته همانطور که قبلا هم گفتم. ما او را هر روز می بینیم. او هر روز در مثال هایی از رفتارهای غیر انسانی بشر به همنوع خود دیده میشود. او در جنایتها و خشونت های بی شماری که در سراسر دنیا اتفاق می افتد وجود دارد. اینها نمایانگر هیچ چیزی به جز شیطان نیست 
و آن شاگرد پاسخ داد: شیطان وجود ندارد آقا. یا حداقل در نوع خود وجود ندارد. شیطان را به سادگی میتوان نبود خدا دانست. درست مثل تاریکی و سرما. کلمه ای که بشر خلق کرد تا توصیفی از نبود خدا داشته باشد. خدا شیطان را خلق نکرد. شیطان نتیجه آن چیزی است که وقتی بشر عشق به خدا را در قلب خودش حاضر نبیند. مثل سرما که وقتی اثری از گرما نیست خود به خود می آید و تاریک که در نبود نور می آید 


آن مرد جوان همان آلبرت انیشتین بود....

 

ادامه →
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 111 صفحه بعد